شهر هروم در شاهنامه

"آرمان شهر زنان "مریم حسینی استادیار گروه زبان و ادب فارسی دانشگاه الزهراء از سایت دانشگاه تهران


زنان شهر هروم وحماسه ملی ایران  نویسنده: امامی،نصرالله؛ مالگرد،نوشین؛   

مجلهمطالعات ایرانی » پاییز 1391 - شماره 22 (علمی-ترویجی/ISC)

(20 صفحه - از 83 تا 102)


کشور زنان در شاهنامه

معرفی قبیله “سروماته‌ها ـ Sauromatians“ ، “سروماته“ دراوستا وآثار پهلوی، دردوسی وکشورزنان.
سید احمد موسوی اداره کل حفاظت آثار باستانی و بناهای تاریخی ایران


گفتار اندر رسیدن اسکندر به شهر هروم

"شهر هروم در شاهنامه فردوسی و اسکندرنامه نظامی "از وبلاگ "وبلاگ دکتر محمد رضا بیگدلی ضیغمی"

مسئله شهر هروم در شاهنامه فردوسی و اسکندرنامه نظامی

نظامی نام سابق شهر بردع[1] پایتخت نوشابه را هروم می خواند:

هرومش لقب بود آغاز کار               کنون بردعش خواند آموزگار

او محل این شهر را در وسط قفقاز و در جنوب شرقی سلسله جبال قفقاز تعیین می کندو این نام را نام یکی از شهرهای باستانی آذربایجان می خواند. در صورتیکه فردوسی جای شهر هروم را در شمال شرقی آفریقا در حوالی زنگبار و کشور حبشه «اتیوپی»  ذکر می نماید و اسکندرنامه را در حوالی این شهر بازنگیان روبرو می سازد . به نظر فردوسی در شهر هروم فقط زنها می زیسته اند. اداره شهر و کشور نیز به عهده زنان بوده و هیچ مردی را به این شهر راه نمی دادند گویا زنان برای باردار  شدن و تولید مثل به نقاط دور دست سفر می کردند و فرزندان اثاث خود را به شهر هروم می فرستادند:

         همی رفت با نامداران روم               بدان شارسان شد که خوانی هروم

که آن شهر یکسر زنان داشتند             کسی را در آن شهر نگذاشتند

فردوسی هم­چنین اشاره به رشادت و جنگاوری زنان هروم دارد . گویا برای تیراندازی بهتر، پستان های چپشان را از کودکی می بریدند تا مانع کمان کشی و تیراندازی نگردد.

سوی راست پستان چو آن زنان       بسان یکـی نار بر پـرنـیان

 سوی چپ بکردار جوینده مرد         که جوشن بپوشد بروز نبرد

فردوسی خود اسکندر را به شهر مردم نمی فرستد، بلکه فیلسوفی را با نامه­ای به نزد پادشاه گسیل می دارد و خواهان باج و خراج می شود . شیر زنان بیداردل و جنگاور محروم جوابی بس دلیرانه و مردانه و منطقی به اسکندر می دهند و او را از درگیر شدن و جنگ کردن با زنان منع می کنند و در پاسخ سردار مقدونی می گویند:

تو مردی بزرگی و نامت بلند       در نام بر خویشتن در مبند

 که گویند با زن در آمیختی         ز آویخـتن نیز نگـریخـتی

 کی ننگ باشد ترا زین سخن     که تا هست گیتی نگردد کهن

لیکن نظامی اسکندر خود را در لباس یک فرستاده به نزد نوشابه به شاه بردع «هروم» روانه می کند گفتگوی اسکندر با پادشاه بردع «اسکندرنامه»ی نظامی و «شاهنامه»ی فردوسی بسیار نزدیک است، منتها کاری را که فردوسی در فرستادن اسکندر به اندلس «اسپانیا» و گفتگوی وی با پادشاه آنجا کرد. نظامی با تغییراتی که در ماجرای بردع مطرح می کند . جا دارد که گفته های نوشابه نظامی را با گفته های پادشاه هروم در «شاهنامه» مقایسه کنیم:

تو آنگه که بر من شدو دستیاب   زنـی بیـوه را داده باشـی جواب

من ار بر تو چربم به هنگام کین     بـوم قــایم انـداز روی زمــین

درین هم نبردی چو روباه و گرگ      توسر کوچک آیی و من سر بزرگ

اما نتیجه کار یکی است و خصومت و پیکار به آشتی و دوستی می کشد.


۱- نام سابق شهر بردع، بردعه، پرتو بوده است: فرهنگ فارسی محمد معین، اما در فرهنگ نوشته شده که شهر بردع امروز ویران شده است ، در صورتی که شهر آباد است خود و افراد مطلعی را می شناسم که بارها به بردع (بردعه) رفته و چند روزی در آنجا اقامت داشته اند.