داراب

برداشت از اینجا


پیوند خرد و اسطوره نزد کیانیان

 پیوند خرد و اسطوره نزد کیانیان

 

نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی






 داراب

اگرچه اسطوره در بخش تاریخی شاهنامه کمرنگ است، نمونه های زیبایی از پیوند اسطوره با خرد در این بخش نیز دیده می شود. در این بخش به برخی از داستان های بخش اسطوره ای مانند داستان جمشید، کاووس، هوشنگ، تهمورث و ضحاک به طور مستقیم اشاره شده است. همچنین تلاش فردوسی در برقراری ارتباط بین این بخش با دو بخش قبلی، موجب ایجاد پیوند بین برخی رویدادهای اسطوره ای با رویدادهای تاریخی شده است. برخی از پادشاهان این بخش مانند بخش های گذشته ترکیبی از خرد و اسطوره اند. یکی از شهریارانی که از این جهت قابل بررسی می باشد داراب است. او حاصل پیوند بهمن پسر اسفندیار با همای چهرزاد دختر خویش است. فردوسی با استدلالی خواننده را از سرزنش باز می دارد:
پدر در پذیرفتش از نیکویی
بران دین که خوانی همی پهلوی
(6، 352)
داراب همچون کیخسرو و فریدون قبل از این که متولد شود پدرش را از دست می دهد. اسطوره به تدبیر همای، او را از دیار خود دور می کند. همای چهرزاد بانویی خردمند و تدبیرگر است که در شاهنامه سی و دو سال به داد پادشاهی می کند. او در این داستان می تواند با فرنگیس و فرانک مقایسه شود. همای در این داستان یکی از نقش ورزان اولیه است. او با تدبیری اسطوره ای فرزندش را از خود دور می کند و به سفر اسطوره ای قهرمانان می فرستد تا به معرفت و کمال برسد. او نه به کوهستان می رود و نه به مرغزار روانه می گردد، بلکه به آب سپرده می شود. شهریار آینده ی ایران آزمون دشوار گذار از آب را در هشت ماهگی می آزماید و به سلامت از آن بیرون می ‌آید. آب به او که بی گناه است آسیبی نمی رساند همچنان که آتش به سیاوش گزند نمی زند، بی گناهی در اسطوره یعنی نیک اندیشی و نیک کرداری و خردمندی.
مهر ورزیدن پروردگاران جدید بر او مانند موارد مشابه نشانه ی حمایت یزدانی اسطوره است.
کم کم آثار فرّ و بزرگی و نیرومندی در او نمایان می شود. اسطوره لزوم پرورده شدن و آموختن را انکار نمی کند و او به «فرهنگیان» و « سوارکاران» سپرده می شود تا زند و اوستا و آیین رزم و جنگ و میدان و چوگان و کمان بیاموزد. مسافر تنهای سفر اسطوره ای باید تن به دشواری آموختن بدهد و به آگاهی و معرفت دست یابد تا بتواند بازگردد.
گازر و جفت او در این ماجرا دستیارانی هستند که نقشی گذرا دارند و به زندگی گذشته ی خود بازمی گردند. زن گازر می گوید:
بدو گفت ما دستیاران بدیم
نه از تخمه ی کامکاران بدیم
(6، 360)
از عناصر اسطوره ای چون البرزکوه، مرغزار و گاو برمایه، مرد ایزدی و چوپان که در داستان فریدون و کیخسرو نقشی مهم برعهده داشتند، در این جا خبری نیست.
داراب پس از آگاه شدن از گذشته ی خود به مرزبانی ارجمند و بی گزند پناه می برد و در کنار او پرورده می شود. مرزبان در این داستان از نمادهای خرد محسوب می شود و کشته شدن او به دست بیگانگان و کین خواهی او موجب بازگشت داراب به کاخ پادشاهی می گردد. در موارد مشابه ( کیخسرو و گشتاسپ) نیز مرد خرد در بازگشت قهرمان به دیار خود نقش مهمی دارد.
کین خواهی مرزبان، داراب را به رشنواد، وزیر همای و نماد خرد او پیوند می دهد و او را در سپاه رشنواد دانا قرار می دهد. در ادامه ی ماجرا مرد خرد در کنار داراب است و در سرنوشت او تأثیر زیادی دارد. همای که سرگرم دیدن سپاه است مردی را می بیند که هم فرّه مند و هم اسطوره ای است:
نماید که این نامداری بود
خردمند و جنگی سواری بود...
چو داراب را فرّه مند آمدش
سپه را سراسر پسند آمدش
(6، 362)
مهر مادری نیز با جاری شدن شیر، خود را نمایان می کند.
مهم ترین جلوه های پیوند خرد و اسطوره وقتی اتفاق می افتد که سپاه به کین خواهی مرد خرد ( مرزبان) در راه است و به سوی دشمن می رود. تندباد و رعد و برق و جوش و خروش زمین را پر از آب می کند. گویی این عوامل نیروهای اهریمنی اند که به یاری دشمن آمده اند همان گونه که در نبرد هماون به یاری تورانیان آمده بودند و وظیفه ی آن ها تباه کردن مرد اسطوره و خرد ( داراب) است. قهرمان تنها در ویرانه ای زیر طاقی آزرده خوابیده و زندگی او در خطر است. خرد به یاری اسطوره او را نجات می دهد به این شکل که رشنواد ( نماد خرد) از ویرانه خروشی می شنود ( اسطوره) که می گوید:
که ای طاق آزرده هشیار باش
برین شاه ایران نگهدار باش
(6، 363)
مرد خرد شگفت زده و دودل است. دوباره و سه باره اسطوره به یاری او می آید و او را یکدل می کند:
دگر باره آمد ز ایوان خروش
که ای طاق چشم خرد را مپوش
که در توست فرزند شاه اردشیر
ز باران مترس این سخن یاد گیر
سیم بار آوازش آمد به گوش
شگفتی دلش تنگ شد زان خروش
(6، 363)
رشنواد، داراب را بیدار می کند و نجات می دهد. در ژرفای این رویداد باورنکردنی و نامعقول حقیقتی معقول پنهان است. رشنواد مرد دانایی است و وقتی می بیند جوانی در زیر طاقی شکسته خوابیده که هر لحظه ممکن است رعد و برق و باران آن را فرو ریزد، به حکم خرد او را بیدار می کند و از خطر نجات می دهد. روان و ذهن نمادساز و اسطوره آفرین انسان این رویداد خودآگاهانه را با ناخودآگاه پنهان خود آمیخته و با کالبدی اسطوره ای بازآفرینی کرده است.
در اسطوره طبیعت خردمند است. از طاق آزرده گرفته تا گل و گیاه و درخت و آب و آتش و دیو و اسب و پرنده همه در طبیعت هوشیار و آگاهند. طاق آزرده در این داستان وظیفه دارد هوشیار باشد؛ نگهدار باشد؛ چشم خرد دارد و نباید آن را بپوشد؛ نباید از باران بترسد و بلرزد و اسطوره به او تأکید می کند که این سخن را یاد گیرد. درک این هوشیاری، خردی از نوع خرد زال و گودرز و رشنواد می خواهد و همه کس قادر به دریافت آن نیست. همین که داراب از زیر طاق بیرون می آید خویشکاری اسطوره ای آن پایان می یابد و به طبیعت خود بازمی گردد و فرو می ریزد.
داراب طلایه دار سپاه می شود و انتقام خون مرزبان را می گیرد و پیروزمندانه و شناخته شده بازمی گردد ( درست مانند فریدون و کیخسرو). در بازگشت او نیروهای مینوی و فراطبیعی از یک سو و تلاش و اراده و خرد انسانی از سوی دیگر نقش دارند و این نکته را همای دریافته است:
کنون ایزد او را به من باز داد
به پیروز نام و پی رشنواد
(6، 369)
ایزد و رشنواد در این بیت نمایانگر خرد و اسطوره اند. او نیز همچون کیقباد پس از یک هفته خلوت شهریار ایران می شود. مسافر تنهای هشت ماهه، پرورده و آموخته و خردمند به باززایی می رسد و مادرش با میل و رغبت تاج بر سر او می نهد همان گونه که لهراسپ پس از بازگشتِ گشتاسپ تخت را به او می سپارد. راز این سفر نمادین و رنج های آن که به قصد رسیدن به کمال و خردمندی است و نقش ورز اصلی آن قهرمانی است که نمادی از خرد نیز در کنار اوست، غالباً پنهان مانده و به کالبد اسطوره ای آن بسنده شده است. حتی داراب هم به ظاهر داستان اکتفا می کند و نقش خود را در آن همه رنج بردن، آموختن و پرورش یافتن از یاد می برد و شهریاری را داده ای ایزدی می داند که بدون رنج و داد به او رسیده است:
که گیتی نجستم به رنج و به داد
مرا تاج یزدان به سر بر نهاد
(6، 372)
به طور خلاصه در این داستان وجود نمادهایی چون همای چهرزاد، رشنواد، سروش، سفر، طاق آزرده، گذار از آب، مرزبان رهنما، فرهنگیان و سوارکاران آموزگار، شهریاری، رعد و برق و توفان و عواملی از این نوع رابطه ی تنگاتنگ خرد و اسطوره را نشان می دهند.
منبع مقاله : 
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.