صور نوعی عبارتند از همه ی مظاهر و تجلّیات نمونه وار و عام روان آدمی. ناخودآگاهی جمعی که از مجموع صور نوعی فراهم آمده، ته نشین همه ی تجارب زندگانی بشر از آغاز تا کنون است. صورت نوعی فی نفسه عنصر روانی است که در بخش تاریک ضمیر نهفته است. بدین سبب خود صورت نوعی ناپیدا و دست نیافتنی است. اما نمادهای معروف صورت نوعی آن را به ما می شناسانند.»(ستاری، 1366، صص 442-4
پیام های داستان همای:
پروانه:
فرانک دوانلو:
همانگونه که دوستان نیز اشاره فرمودند داستان همای جای پرسش بسیار دارد
اما من باور دارم که همتای تنها به سبب پادشاه ماندن چنین رفتاری نکرده
اگر میخواست چرا ۸ ماه کودک را نگاه داشت
چرا فرمان داد تا صندوقی چون کشتی برای او بسازند
اگر گوهر شاهانه با فرزند همراه میکند برای دستمزد نمی تواند باشد که اگر چنین بود سکه های بیشمار با کودک میفرستاد
چرا گزار و همسرش همه گوهرها را میفروشند اما گوهر شاهانه را نگاه میدارند
تو دارا را پاک و نیکو بدار
بدان تا چه بار آورد روزگار
همی داشتندش چنان ارجمند
که از تند بادی ندیدی گزند
بر پایه این چکامه گازر و همسرش با ارج و نیکو، داراب را پرورش میدهند
و هر چه میخواسته را برایش فراهم نمودند سپردن به فرهنگیان و آموزش رزم دران دوره کار ساده ای نبوده
اما آنچه از داستان دریافت میشود
داراب از بی مهری پدر و مادر ناتنی خود شکوه نمی کند او در برنایی از تفاوت خواسته هایش می گوید
آنچه می اندیشد توانایی و آرزوهایش است در برابر آرزوی گازر
او مهری به آرزوهای گازر ندارد
کارهای آنان خوشایندش نیست
او با تندی از گازر و خشم از مادر جویای نژاد میشود
او باور دارد که از این خانواده نمی تواند باشد
آیا دزدیده شده؟ آیا فراموش شده؟ آیا فرزند مشروع نبوده؟
فریدون و سهراب هر دو مادر را در کنار داشتند
و آموخته های بسیار داشتند از پدر خود آگاه نبودند
اما داراب هیچ نداشت جز مرد و زنی که تنها جسم او را خوب پرورش داده بودند تا خودش خواهان آموزش شد
او چون دانست فرزندی از بزرگان است و رانده شده
سرخورده و افسرده میشود
در میان سپاهیان نیز دوستی ندارد
با آن که جوان جذاب و دلیری بود
تنها به خرابه ای پناه می برد
غمی بود زان کار داراب نیز
ز باران همی جست راه گریز
نگه کرد ویران یکی جای دید
میانش یکی طاق بر پای دید
اما زمانی که دارا به تخت می نشیند
گازر و بانویش به پیشگاه شاه نو می آیند اگر داراب آنان را بخشایش می نماید و امید میدهد که کار گازری رها نکند شاید باز هم کودکی بیابد و چون داراب بپرورد
پس داراب خود را وامدار آنان میداند
بدو گفت: رو گازری پیشه دار
همیشه روان را بر اندیشه دار
مگر ز آب صندوق یابی یکی
چو دارا بدو اندرون کودکی
برفتند یک لب پر از آفرین
ز دادار بر شهریار زمین
[
[چهارشنبه ۱۰ دسامبر ۲۰۱۴ ۲۱:۵۸] پروانه :در پاسخ به پرسش بانو میترا در خصوص معنی و چرایی نام چهرآزاد به دنبال نام همای به منبعی دست نیافتم . ولی در یکی از مقالات سایت نور نوشته شده است:
همای را به هشت نام گوناگون خوانده اند مانند سمیراندخت، همای دختر حارث ملم مصر،خمانی دختر بهمن ملقب به شهرزاد، چهرزاد،چیهراچات، همایه یا حمای، همای چهرآزاد، شمیران دختر بهمن
منبع: مقاله ای با عنوان : بربرسی دلایل اجتماعی تشتت روایات در باره باره پادشاهی همای چهرزاد از دکتر روح انگیز کراچی
ضمن سپاس از بانو فرانک دوانلو که توضیحات بسیار روشنی را در این باره نوشتند به بررسی دیدگاه اسطوره ای به این داستان می پردازیم:
همای را می توان با فرانک و فرنگیس مقایسه کرد. هر سه پیش از به دنیا آمدن فرزندشان، همسرشان را از دست می دهند. هر سه فرزند را از خود دور می کنند فرانک و فرنگیس برای در امان ماندن فرزندشان. والبته در برخی روایت ها به جز شاهنامه آمده است که همای هم برای در امان نگاه داشتن فرزندش به دلیل شرایط بد اجتماعی آن موقع از خود دور می کند. و هرسه فرزندشان را به سفر می فرستند و هر سه فرزند از آب می گذرند و آب به آنها آسیبی نمی رساند.
فریما: در مقاله ای با نام نقش نمادین اسطوره آب و نمودهای آن در شاهنامه فردوسی در مجله جستارهای ادبی به قلم محمد جعفر یاحقی و فرزاد قائمی خواندم که نقشهای نمادین اسطوره آب را در اساطیر می توان در سه بخش اصلی تقسیم بندی کرد: 1- اسطوره آب در فرهنگهای متفاوت بشری، نمادی از آغاز مرحله آفرینش مادی و حرکت چرخه زندگی در ساختار کیهانی بوده است. این نقش در خلق اولیه جهان از آب و پایان نمادین حیات در آن، جلوه گر شده است. 2- اسطوره آب مظهر جاودانگی و تداوم حیات مادی است. این نقش در اسطوره آب حیات و آب درمان بخش، نمادینه شده است. 3- سومین نقش آب در اساطیر، در اسطوره گذر از آب (آزمون آب) و شستشوی نمادین توسط آن (اسطوره تعمید) جلوه گر شده است که به عنوان آزمونی از ماده برای پالایش روح، عبور از مرحله کهن و ورود به مرحله متعالی جدید را در قالب کهن الگوی مرگ و تولد دوباره، نمادینه می کند.که شاید گذشتن هر سه فرزند از آب به گونه ای گویای همین پالایش روح و گذر به مرحله تازه تعالی بوده باشد.
آب در اینگونه داستانها،همچون زهدان مادر است همچنانکه کودک به هنگام زاده شدن ،از دنیای تاریک و تنگ درون زهدان به دنیای روشن بیرون گام می نهد،قهرمان نیز به واسطه آب زاده شدنی نو را پشت سر می گذارد و از تقدیر و سرنوشتی شوم و ناپسند به زندگی تازه و خجسته ای می رسد.
(کهن نمونه آب و کارکرد آن در اسطوره و حماسه-دکتر مهدی شریفیان)
به رای من فردوسی به زیبایی کارکرد آب را در بیان سرگذشت این سه فرزند و اسطوره ای که در دل این داستانها به ظرافت پنهان شده اشاره می کند.
پروانه: نمونه دیگری از بند سوم "شستشوی نمادین توسط آب" که تا امروز هم در ادیان و آیین ها به شکل غسل ادامه دارد و البته امروزه به شکل کاری برای نظافت به شکل شستشو با آب امری روزمره است.
در داستان ضحاک وقتی فریدون، کاخ ضحاک را تسخیر می کند و بر تخت نشسته و تاج شاهی بر سر می گذارد ، شهرناز و ارنواز ، دختران جمشید که به دست ضحاک اسیر شده بودند را از شبستان بیرون می آورد:
بفرمود شستن سرانشان نخست
روانشان پس از تیرگیها بشست
ره داور پاک بنمودشان
از آلودگی سر بپالودشان
در اینجا نیز اشاره به شستن برای پالودن از جادوی ضحاک است
فریما:
بله و در داستانهای دیگر هم این پالوده شدن را به گونه های متفاوت می توان یافت .فریدون از اروند و کیخسرو از جیحون و اردشیر از دریا گذشتند و نیز رستم و اسنفدیار در هفت خان این ازمون سخت را پشت سر گذاشتند . ظهور و ناپدید شدن کیخسرو در آب است . بارزترین شکل اسطوره ای آب درداستان اسکندر و آب حیات ظهور یافته است که اسکندر به علت ناپاکی ناکام گشت . درمانگری با آب در داستان یزدگرد رخ می نماید . پهلوانان پس از جنگ های سخت که زخم های کاری برمی داشتند التیام و شفای آن را در آب جستجوی می کردند